دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۲ ب.ظ
دانلود رمان جان جانان نودهشتیا
نام کتاب: جانِ جانان
نویسنده : یاسمن بیگی کاربر نودهشتیا
ژانر : عاشقانه _ درام _ معمایی _ پایان خوش
خلاصه:
سخته!
سخته که بدونی، لحضات آخر زندگیته!
سخته که این رو بدونی و نتونی کاری برای نجات جونت انجام بدی!
سخته که به یاد گناه های گذشته بیوفتی؛ ولی نتونی جبران کنی!
سخته که بدونی، زمانی برای جبران نداری!
سخته!
خیلی سخت…. پایان خوش.
مقدمه:
یک سری از آدمها را نباید بخشید!
آدمهایی که باعث شدن طوری زمین بخوری که قادر به بلند شدن نباشی! یا برای سرپا شدن دوبات محتاجشون بشی.
یک سری از آدم ها را نباید بخشید!
کسانی که نگذاشتند جوانی کنی و در اوج جوانی کاری کردند، که دلت پیر شود!
یک سری از آدم ها را نباید بخشید!
آن هایی که باعث شدند، چشمانت از اشک کبود و قرمز شود!
نه اینکه کینهای باشی، نه…
اما یک سری از آدم ها را باید همیشه در خاطرت نگه داری تا دیگر از امثال آن ها زخم نخوری.
“به نام عشق”
« چشم بد دور، که هم جانی و هم جانانی »
زمان حال: آروشا
با جیغ گفتم:
_ این درو باز کن… بیا این رو باز کن! کجایی؟
بعد از کلی زجه، بالاخره با نگاه سردش در رو باز کرد و نیم تنش رو به در تکیه داد؛ پاهاش رو ضربدری گذاشت و به من زل زد.
_ چته ؟
_ بیا این درو باز کن.
_ چی گفتی؟
_ میگم بیا این درو باز کن.
_ چی؟
_ گفتم بیا این رو باز کـن.
_ نمیشه!
با ناله و التماس گفتم:
_ بیا این درو باز کن؛ خواهش میکنم… ازت خواهش میکنم! بیا این درو باز کن.
_ نه! تو هنوز جوابت رو پس ندادی.
فریاد زدم:
_ میگم بیا این درو باز کن.
_ دارم آروم آروم کنترلم رو از دست میدم. کاری نکن بیام تو!
_ چرا ولم نمیکنی؟ چرا دست از سرم بر نمیداری؟
آروم آروم بهم نزدیک شد؛ رنگم پرید. دستش رو از لای میلهها داخل آورد و صورتم رو محکم بین دستهاش گرفت.
منبع:romansara.org منبع:romankade.com